مست بگو راست بگو، تا شب یلداست بگو
تا نفسی هست بگو، هرچی دلت خواست بگو
خسته و بی‌تاب شدم، محو شدم خواب شدم
خسته از این پنجره‌ها، منتظرت قاب شدم
گریه بر این حال کشید، اشک بر این فال کشید
بر تن بی‌دست خدا، نقش دوتا بال کشید
خار شدم پست شدم، با همه یکدست شدم
تشنهٔ بی‌آب شدی، نیست از این هست شدم
مست بگو راست بگو، تا شب یلداست بگو
تا نفسم هست بگو، هرچی دلت خواست بگو
خسته و بی‌تاب شدم، محو شدم خواب شدم
خسته از این پنجره‌ها، منتظرت قاب شدم..
8 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/30 - 01:46
دیدگاه
yalda

{-253-}

1392/09/30 - 13:47